استقلال نابینایان و نقش عصای سفید در زندگی روزمره
استقلال نابینایان و عصای سفید باید برای خواننده گرامی گریزی به خاطرات نوجوانی خودم بزنم آن روزها که من نوجوان بودم عضی وقتها از سرویس مدرسه جا میماندم و خیلی دوست داشتم که خودم بتوانم به مدرسه بروم راستش مدرسه ما از محل سکونت دور بود یعنی ما در بلوار ابوذر بودیم و مدرسه ما در میدان بهارستان خیابان ظهیر الاسلام و مدرسه خزائلی بود ن روزها من به مادرم بسیار اصرار میکردم که خودم به تنهایی بتوانم به مدرسه بروم روزی بالاخره مادرم را متقاعد کردم که باید خودم روی پای خودم بایستم ادرم گفت باشه امروز میتونی خودت به مدرسه بری من صبح زود خوشحال و خندان آمدم و سوار اتوبوس شدم لی احساس میکردم کسی در پی من یآید تا اینکه آن روز را من به مدرسه رفتم و برگشتم به مادرم گفتم که متوجه شدم که تو پشت سر من حرکت میکردی مادرم گفت امروز دیگر فهمیدم که تو میتوانی خودت به مدرسه بروی و این آغاز گام من برای استقلال بود و من توانستم با تکیه به لطف خداوند و عصای سفید در دست موانع زیادی را پشت سر بگذرانم ن روزها یادم میآید که زمانی که ماشین حرکت میکرد ناخودآگاه احساس ترسی به من دست میداد که این ماشین مرا به کجا خواهد برد ولی کم کم این احساس هراس برطرف شد و من توانستم به خودباوری استقلال و اعتماد نفس برسم به عنوان یک فرد نابینا خانوادههای عزیز میگویم شما باید حمایتگر فرزندان نابینا باشید چون اگر بخواهید صرفاً مواظب فرزند نابینا باشید و جلوی رشد و تعالی او را بگیرید و او را در بند مقررات خود نگهدارید هرگز فرزند شما رشد نخواهد کرد باید بدانیم اولین گام برای استقلال هر فرد این است که بتواند در جامعه حضور یابد و این حضور این استقلال برای فرد نابینا سختتر است چرا که محیط را نمیشناسد و آگاهی از محیط اطراف ندارد و با درصدی کم از حواس ندگانه میخواهد محیط را بشناسد ولی واقعیت این است که از تو حرکت و از خدا برکت باید بدانیم که رزند ما با همه معلولیت و محدودیت باید با مشکلات آشنا شود با مشکلات همراه شود با مشکلات بجنگد و بر آنها پیروز شود و اینجاست که میتواند در جامعه خودش رشد کند حقش را مطالبه کند در پی حقش برود و حقش را بستاند رت مولانا میفرماید میپسندد یا این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی همه ما میدانیم که نابینا در مسیر خود چاه چاله تیر برق موانع زیادی وجود دارد ولی بسیاری از دوستان ما در زندگی این موانع را پشت سر گذاشته و توانستند به پویایی برسند دوستی میگفت من با در دست داشتن عصای سفید احساس بدی دارم ولی باید پذیرفت که اگر با برخورد سخت با موانع آسیب دیده شویم قطعاً حادثه ها را باید در زندگی پذیرفت و با آنها زندگی کرد و خانوادهها میتوانند در ایجاد این پذیرش و القاء حس خودباوری به فرزند نابینا کمک کنند همراه او شوند و او با عصای سپید در خیابان و سرانجام باید بپذیریم که این برخورد با موانع و مشکلات است که میتواند فرد نابینا را به استقلال اجتماعی برساند این استقلال اجتماعی میتواند پایه رشد و شکوفایی و موفقیت شغلی و هزاران اتفاق خوب در زندگی باشد افراد بسیاری را میشناسند استقلال فردی داشته باشند و متکی بودن برای همیشه به دیگران بسیار برای فرد سیبزاست اصولاً نها کسی که میشود همیشه به او اتکا داشت خداست فراموش نکنید سهم نابینایان و معلولین از مشکلات جامعه بیش از دیگران است پس باید برای پیروزی و موفقیت با مشکلات روبرو شد